گمشده

ساخت وبلاگ
این تکرار مرا زنده نگه میدارد به لحظه های من معنا میبخشد و بسیار بهتر از قبل حرکت مرا هموار میکندبنابراین تنهایی مرا زیبا میکند و آنقدر عمیق و دوست داشتنی که بشارت میدهد این تنهایی غم انگیز نیستبعد اندیشه وارد میشود مثل سابق دستانم را میگیرد در چشمهایم غرق میشود و مرا هر لحظه بهتر از قبل توانمند تر میسازدبرای فردا برنامه ی بهتری داریماول بخششدوم باز همان نقاشی بی سرانجامو آشپزی یک غذای خاطره سازبرایت بهتر میشوم ،قول میدهم دوست داشتنی من، برایت بهتر میشومبا جان و دل در تنهاییم غرق میشوم و برای شما آنچه میتوانم را می سازمبگذار آنها هم بروند ....بار اول نیست که فاصله گرفته ام و رها کرده اماین بار ساده تر از قبل فاصله میگیرم و به تو فکر میکنم#کاح #شرم + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۵/۰۸ ساعت 23 توسط م.م  |  گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 11:07

به مرور زمان نامه های بیشتری نوشته میشد نامه های که صرفا گزارش نبودند اگرچه از وقایع ذکری نمیشد ولی متاثر از احساسات بودند که در تاثیر وقایع بودند نامه های اخیر گاها ریتم ساده ای داشتند ولی مابین واژه های که سعی میشد جهت یادآوری ثبت شوند ممکن بود ....بله ممکن بود به پیامی رسید (( چقدر خوب بودن در این روزها دشوار شده حتی برای من و تو که سعی میکردیم همیشه خوب باشیم و حتی لبخند بی جا نزنیم ،با این حال که میدانم به دشواری حال خوب قبل را در خود زنده نگه دارم گاه از سمت خداوند مورد لطفی نادر قرار میگیرم مثلا در رویا آنچه را که سالها در طلبش بی تاب بودم را احساس میکنم و از آن بهتر حال و هوای خوب آن روز ها را ،واقعا سر کیف میشوم و با تردید از خود میپرسم وه این من بودم با آنهمه احساس بی نظیر ....آری خوب بودن این روزها دشوار شده و از آن دشوار تر داشتن حال خوب آن روز ها است شاید بتوان کما بیش افعال آن روزها را ثکرار کرد ولی آن حس بی نظیر دوست داشتن و عاشقی در قلب به ندرت و شاید بتوان گفت هرگز....دیگر باور دارم که همه چیز در قلب ها اتفاق میافتد آنجا است که باورها را میسازد اندیشه ها را شکل میدهد و سپس اراده ای میشود برای تحرک و تغییر ،و خلق شگفتی ها به اینجا که میرسم یاد کارتون سفید برفی میافتم معجزه ی پایان + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۵/۱۲ ساعت 21 توسط م.م  |  گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 11:07

به مرور زمان نامه های بیشتری نوشته میشد نامه های که صرفا گزارش نبودند اگرچه از وقایع ذکری نمیشد ولی متاثر از احساسات بودند که در تاثیر وقایع بودند نامه های اخیر گاها ریتم ساده ای داشتند ولی مابین واژه های که سعی میشد جهت یادآوری ثبت شوند ممکن بود ....بله ممکن بود به پیامی رسید (( چقدر خوب بودن در این روزها دشوار شده حتی برای من و تو که سعی میکردیم همیشه خوب باشیم و حتی لبخند بی جا نزنیم ،با این حال که بر آنم حال خوب قبل را در خود زنده نگه دارم، گاه از سمت خداوند مورد لطفی نادر قرار میگیرم مثلا در رویا آنچه را که سالها در طلبش بی تاب بودم را احساس میکنم و از آن بهتر حال و هوای خوب آن روز ها را ،واقعا سر کیف میشوم و با تردید از خود میپرسم وه این من بودم با آنهمه احساس بی نظیر ....آری خوب بودن این روزها دشوار شده و از آن دشوار تر داشتن حال خوب آن روز ها است شاید بتوان کما بیش افعال آن روزها را ثکرار کرد ولی آن حس بی نظیر دوست داشتن و عاشقی در قلب به ندرت و شاید بتوان گفت هرگز....دیگر باور دارم که همه چیز در قلب ها اتفاق میافتد آنجا است که باورها را میسازد اندیشه ها را شکل میدهد و سپس اراده ای میشود برای تحرک و تغییر ،و خلق شگفتی ها به اینجا که میرسم یاد کارتون سفید برفی میافتم معجزه ی پایان + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۵/۱۲ ساعت 21 توسط م.م  |  گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 11:07

تای کاغد را باز کرد یک نگاهی انداخت و به گمان چکنویس آنرا بست ولی ناگهان یک واژه چشمانش را گرفت دویاره کامل باز کرد و خواتد ۱_فردا صبح زودتر از قبلبیدار میشوم میخوانم راه میروم رنگ میپاشممشت میکوبم فریاد میزنم فریاد فریاد فریاد آه میکشم آسمان می‌نگرم فردا صبح ....صبح ترا میکشم + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۵/۰۷ ساعت 22 توسط م.م  |  گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 63 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1402 ساعت: 3:08

مداد رنگی هایش را گم کرده بود ....نشست زانوهایش را بغل گرفت سرش را ما بین دستانش فشار داد و شروع کرد به گریه .....پس از مدتی خشمگین بلند شد به اطراف نگاه کرد هر طرف ،چندین و چندین بار راه افتاد و هرچیز ممکن را جابه جا کردنبود و نبود و نبود زرد سبز آبی بنفش مداد دیگری برداشت و شروع به نوشتن کرد سلام عزیزم ....!کجایی ....؟نمیتوانم پیدایت کنم برای همین فکر کردم برایت نامه بنویسم اگر تو جایی مداد رنگی های مرا پیدا کردی برایم بیاور ...نشددنشانه بفرست ...اگر باز هم نشد صدای ،سوتی ،آهی...بالاخره صدایی ...نشد مثل من سکوت کن و سکوتاین آخرین رل همیشه انجام داده ایم ...متاسفانه ! + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۳/۲۲ ساعت 23 توسط م.م  |  گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:02

شعر خوب آمدن آغاز توستشبیه بارانینسیمی از بلندای کوهسار عطری از شوق بهارتو شعر خوب آمدنی و من چشم به راه، این آمدنم ******دعایت میکنم دعایم کن تا در فراسوی زمان برای یکدیگر نشانه های روشن باشیم صدایت میکنم صدایم کن تا زمزمه ای ما اواز حیات را تقدس دهد ترا یاد میکنم پس مرا یاد کن ای نور لطیف و روشن ++++++++++++++++++++یاریم کن تا از وقایع زودگذر زندگی اهدافی رابرگزینم که در مسیر روشنایی قرار دارند ودر تکاپوی روزانه مرا در آن مسیری ثابت قدم نگه دار که از عشق و نوع دوستی سرچشمه میگیرند براستی که در این چرخ هستی هیچ نقطه ای بر صفحه ی روزگار ماندگار نشد مگر آنجا که نگاه از نقطه ی عشق آغاز شد گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:02

نیمه شب بود ،نجره ی باز بود عطر گل اقاقیا و شکوفه های لیمو فضای اتاق را پر گرده بود ،باز بیخوابی بود و گفتگو های غریبانه ،مدتی که گذشت شروع به زمزمه کرد (وقتی برایت نامه مینویسم حالم خوب میشود با اینکه هیچ وقت آنچه آزارم میدهد را بیان نمیکنم اصلا ارزش ندارد تا آنها را به واژه مبدل کنم همین که لحظه ی مرا تلخ میکند کافی است وقتی قرار است کلمه پیدا کنم تا با تو حرف بزنم باید همه متفاوت باشند ....)آخی کشید قطره اشکی از گوشه ی چشمش جاری شد و بعد بغض خود را فرو داد رو به آسمان کرد و گفت ؛خدایا زمانی صبر به درگاه تو ارزش دارد که با تلاطم روح کنار بیایی و راضی شوی ولی وقتی با راضی شدت های پی در پی افسرده شوی ودیگر نگاهت بی فروغ شود آیا ارزشی خواهد بود ....؟ پس باز محبتی کن فرصتی بده پس از این همه سال و صبوری دیداری باشد و....لبهایش را گزید حرف بدی گفته نشده بود ولی لبهایش را باز فشرد دستش را بر سینه فشرد و گفت چه کسی جز تو میداند که در این معبد چه تلاطم های دارد ...!❤❤❤ گمشده ...
ما را در سایت گمشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rozhayeabio بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:02